دیالمه آل زیار

( تاریخ حکومت سلسله آل زیاراز سال 306 تا 420 شمسی (316 تا 433 قمری) ( 928 تا 1042 میلادی) ، مدت 114 سال ، مرکز حکومت آنان شهر قدیم جرجان در نزدیکی گنبد کاوس و در 90 کیلومتری شمالشرقی گرگان .)

زیاریان از سرداران و جنگجویان گیلان و طبرستان بودند که با برانداختن سادات علوی طبرستان بتدریج حکومتی مقتدر ایجاد کردند . امیران زیاری با بدست آوردن قدرت بسیار تا نزدیکی بغداد پیش رفتند اما پیوسته با دیلمیان آل بویه و سامانیان در جنگ بودند . اولین ومقتدرترین امیر زیاری مرداویج بود که بدست اطرافیانش به قتل رسید .

چگونگی قتل مرداویج بن زیار:

مرداویج که مثل برادرش وشمگیر و مخدوم اولیه اش اسفار بن شیرویه یا اصلا مسلمان نبود یا با وجود قبول ظاهری اسلام باطنا تعلق تمام به آداب و مراسم آئین زرتشتی داشت از خلیفه عباسی و عمال عرب او سخت متنفر بود و در این خط سیر میکرد که دولت از دست رفته ساسانی را احیا نماید و بغداد را ویران و مداین و عمارات شاهنشاهان ایران را تجدید نماید و خاندان خلفا را براندازد .به همین خیال تاجی مرصع به وضع تاج انوشیروان بر سر می گذاشت و بر تختی زرین می نشست و در اقامه آداب قومی ایران سعی بسیار می کرد . در زمستان سال 323 قمری (313 شمسی) موقعی که در اصفهان بود در شب جشن سده دستور داد که در دو طرف زاینده رود هیزم فراوان گرد آورند و وسایل آتش افروزی و چراغانی و سور و سرور عظیمی را که شایسته چنین جشن باستانی و چنان پادشاهی باشد فراهم نمایند . روز قبل از اقامه این آداب مرداویج به بازرسی مقدمات این کار آمد و چون آنها را به عقیده خود بسیار حقیر و مختصر یافت سخت در غضب شد و تصمیم گرفت که متصدیان را به سختی سیاست نماید . روسای لشکر بر جان خود ترسیدند و از او که مردی سفاک و سخت کوش بود هراسناک شدند و خواستند که قبل از سیاست مرداویج شورش کنند و کار او را بسازند . این فتنه به شکلی خوابانده شد اما چهار روز بعد بر اثر خشمی که مرداویج بر غلامان ترک خود گرفته بود لشکریان دیلمی را به زدن و تنبیه ترکان واداشت و ایشان را به قتل و عام تهدید نمود چه این مرد هیچوقت با ترکان صفایی نداشت و از ایشان اظهار نفرت می کرد . غلامان ترک برای نجات جان خود در صدد قتل مرداویج برآمدند و روزی که او به حمام رفته بود و از شدت غیظ به رئیس نگهبانان خود هم دستور داده بود که از پاسداری او خودداری نمایند ، ترکان بر حمام حمله کردند و مرداویج را به قتل رساندند و از ترس لشکریان دیلمی از اصفهان گریختند.

 

چگونگی تاسیس و انقراض سلسله زیاری:

مردآویج بن زیار که در ابتدا خود از اتباع اسفار بن شیرویه ی دیلمی بود و با مصاحبت همدیگر طبرستان را در سال 316 قمری از دست داعی صغیر(آخرین حاکم از علویان طبرستان) و ماکان بن کاکی(سردار دیلمی علویان) گرفته بودند ، از مظالم اسفار که بر رعایا روا می داشت ، دلتنگ شده بود لذا نامه ای به جمعی از سران سپاهی اسفار که ایشان هم از مخدوم خود ناراضی بودند ، نوشت و اتحاد خود را با سلار ( یکی از امرای آل مسافر که در این حدود امارتی مستقل داشت) و خیال قیام بر اسفار را به اطلاع آنان رساند . لشکریان بر اسفار شوریدند و مردآویج موفق شد در سال 316 قمری ( 306 شمسی) اسفار را در طالقان به قتل برساند و سلسله امرای زیاری را پایه گذاری کند .

در خصوص چگونگی انقراض سلسله زیاری نیز باید گفت که در یان سلسله جنگ قدرت بین افراد خانواده ی سلطنتی پس از مرگ وشمگیر ( دومین امیر زیاری) شروع و این اختلافات موجبات ضعف این سلسله را فراهم نموده تا جاییکه پس از مرگ قابوس بن وشمگیر (چهرمین امیر زیاری) ، پسرش یعنی منوچهر بن قابوس برای در امان بودن از شر شورش برادر خود که مدعی سلطنت بود معاهده ای با سلطان محمود غزنوی و پس از وی با پسر ش یعنی سلطان مسعود غزنوی امضا کرد و دولت خود را تحت حمایت و باجگذار غزنویان قرار داد . ضعف سلسله زیاری با مرگ فلک المعالی منوچهر بن قابوس ( پنجمین امیر زیاری ) به نهایت خود رسید. در خصوص چگونگی مرگ منوچهر بن قابوس چنین آورده اند که وی بجز پسری خردسال به نام نوشیروان ، وارث دیگری نداشته و با توجه به همین موضوع باکالیجار کوهی که دائی منوچهر به شمار می آمده به همراه حاجب سالار سلطنتی ، به منوچهر زهر داده اند تا سلطنت نصیب باکالیجار شود . پس از فوت منوچهر به سال 423 قمری در گرگان ، باکالیجار فرستادگانی را نزد سلطان مسعود غزنوی فرستاد و از او اداره ی ممالک زیاری را برای خود استدعا نمود . مسعود پیشنهاد باکالیجار را پذیرفت و پس از بستن پیمانی با او ، دختر باکالیجار را نیز در عقد ازدواج خود درآورد و با این تفاسیر باکالیجار، به نام نوشیروان ( پسر خردسال منوچر) زمام امور را در دست گرفت . پس از مدت دو سال یعنی در سال 425 قمری که سلطان مسعود برای جهاد به سمت هندوستان رفته بود ، باکالیجار سر در طریق عصیان نهاد و از پرداخت خراج سالیانه به غزنویان اجتناب کرد و با بعضی دیگر از مخالفین مسعود در ری و اصفهان همدست شد. در سال 426 ، سلطان مسعود بطرف گرگان لشکر کشید و چون این خبر به باکالیجار رسید نوشیروان را با خود برداشت و به ساری پناهنده شد . سلطان مسعود پس از تسخیر گرگان و استر آباد به ساری آمد و باکالیجار به ناچار بهمراه نوشیروان بطرف گیلان رفت و مسعود برای دستگیری او پیش می راند تا اینکه به آمل رسید و در محل ناتل از آبادی های مغرب آمل بر سپاه باکالیجار غلبه کرد و سپه سالار اردوی او را به اسیری گرفت . سپس به گرفتن مبلغی گزاف از مردم آمل دستور داد و چون مردم آمل از پرداخت آن عاجز بودند عمال و سپاهیان او به شهر و ساکنین آن صدمات کلی زدند و از آنها حرکات زشت بسیار سر زد و در همین زمان بود که از حدود خراسان خبر دست اندازی های ترکمانان سلجوقی به مسعود رسید و مسعود را مجبور به ترک طبرستان و گرگان و عزیمت به سوی خراسان کرد . باکالیجار هم که یک پسرش در گرو سلطان مسعود بود ، پسر دیگر را به عذرخواهی نزد سلطان مسعود فرستاد و مسعود او را با خلعت و هدیه پیش پدر باز فرستاد و مجددا باکالیجار را به قرار سابق (پرداخت خراج سالیانه ) به امارت طبرستان و گرگان باقی گذاشت و به خراسان برگشت. پس از برگشت سلطان مسعود ، باکالیجار تا سال 433 قمری همچنان با نام نوشیروان سلطنت می کرد و بعلت خرسالی نوشیروان ، بر همه ی کارها مسلط بود تا اینکه در سال 433 نوشیروان که به حد رشد و کمال رسیده بود به منظور بدست آوردن سلطنت اجدادی و خلاص شدن از چنگ باکالیجار ، او را دستگیر نمود و این مقارن با ایامی بود که طغرل سلجوقی بر قلمرو غزنویان یعنی بر خراسان و عراق استیلا یافته بود و در صدد تسخیر طبرستان و گرگان بود .طغرل در همان سال (433 ) به قصد تصرف آن ولایات حرکت کرد و نوشیروان به ساری گریخت و عاقبت چاره ای ندید جز آنکه تبعیت طعرل را با تعهد پرداخت سی هزار دینار خراج سالیانه بپذیرد و تحت امر عامل سلطان سلجوقی به امارت اسمی باقی بماند و این وضعیت تا سال 435 که سال فوت نوشیروان است باقی بوده است .سال 433 را که در آن تاریخ ، طغرل بر گرگان و طبرستان مستولی شده را باید تاریخ انقراض سلسله آل زیار دانست گر چه امرای زیاری مدت ها پیش از آن نیز استقلال واقعی را از دست داده بودند و تحت حمایت غزنویان حکومت می کرده اند لیکن تا زمان استیلای طغرل سلجوقی ، فقط خراجگذار غزنویان بودند در صورتیکه طغرل از یاران دیلمی خود ، مردی را که مرداویج نام داشت رسما به حکومت گرگان و طبرستان فرستاد و مرداویج یاد شده ، مادر نوشیروان را به همسری گرفت و نوشیروان از همه جهت تحت اشعاع مرداویج و محکوم حکم او واقع شد . عاقبت و سال وفات جستان ( پسر نوشیروان ) معلوم نیست .

اسامی امرای زیاری و تاریخ امارت هر یک :

  • مرداویج بن زیار                                     316 تا 323 قمری
  • ابوطاهر وشمگیر بن زیار                           323 تا 357 قمری
  • ظهیر الدوله بهستون پسر وشمگیر                 357 تا 366 قمری
  • شمس المعالی ابولحسن قابوس ( برادر بهستون) 366 تا 403 قمری
  • فلک المعالی منوچهربن قابوس                    403 تا 423 قمری
  • نوشیروان بن منوچهر                               423 تا 435 قمری
  • جستان بن نوشیروان                                 435 قمری

درباره منابع