خراسان قدیم

نقشه خراسان قدیم( رنگ قهوه ای )

 

خراسان در گذر زمان

وجه تسمیه خراسان :

در رابطه با وجه تسميه خراسان چند قول وجود دارد:

1ـ خراسان در حقيقت «خور آسان» و از دو كلمه تشكيل شده است. خور كه مخفّف و به معنى خورشيد است و آسان كه در اينجا به معنى آمدن، ظاهر شدن و نمايان شدن است. چون اين ايالت، شرقى‏ترين ايالت ايران بوده است و طلوع خورشيد را زودتر از ساير نقاط مى‏بينند، چنين نامى به خود گرفته است.

البته منظور از ساير نقاط، نقاطى هستند كه طلوع خورشيد را نسبت به خراسان ديرتر مى‏بينند، يعنى در مغرب خراسان واقع شده‏اند.

در فرهنگ معين و برهان قاطع خراسان به معنى مشرق آمده است.

2ـ خورسان يعنى آفتاب مانند، و منسوب بدان را خُرسى و خراسانى گفته‏اند.

3ـ خراسان همان خورآيان زبان پهلوى است كه به معنى مشرق است و چون اين منطقه در شرق ايران بوده به آن خورآيان و سپس خورآسان و بعد خراسان نام نهاده‏اند.

4ـ برخى نيز نام قديم خراسان را كوروميترن يا خوروميترن كه از كلمه خور و مهر مركب شده، ذكر كرده‏اند. ميتر يا ميترن در پهلوى به معنى مهر مى‏باشد و نامهاى بسيارى از مكانها و اشخاص با اين واژه كه ايمان، محبت و خورشيد معنى مى‏دهد، ساخته شده است.

5ـ خراسان و هيطل، دو فرزند عالم بن سام بن نوح، در يك روز، درآمدند و هر يك به جايى وارد شدند كه تاكنون اين منطقه به نام آنان است.

 

جغرافياي طبيعي خراسان

موقعيت جغرافیائی خراسان

استان وسيع خراسان در شمال شرقي كشور بين 55 درجه و 17 دقيقه تا 61 درجه و 15 دقيقه طول شرقي و 30 درجه و 24 دقيقه تا 38 درجه و 17 دقيقه عرض جغرافيايي نيمكره شمالي قرار گرفته و از شمال و شمال شرق به جمهوري تركمنستان با مرز مشترك حدود 751 كيلومتر ، از شرق به جمهوري اسلامي افغانستان با مرز مشترك حدود 619 كيلومتر ، از غرب به استانهاي گلستان ، سمنان و اصفهان و از جنوب به استانهاي سيستنان و بلوچستان ، كرمان و يزد محدود است . طول استان به خط مستقيم 750 كيلومتر و عرض متوسط آن حدود 420 كيلومتر است . خراسان بيش از 19% از خاك كشور رادر بر گرفته و مساحتي معادل 303513 كيلومتر مربع دارد .

پستي وبلنديهای خراسان

استان پهناور خراسان به سبب وسعت زياد ، از نظر شرايط طبيعي بسيار متنوع و هر يك از نواحي مختلف آن داراي ويژگيهاي خاصي است .

بلندترين نقطه آن قله بينالود ، 3211متر و كم ارتفاع ترين نقطه آن در شمال سرخس ، 300 متر از سطح دريا ارتفاع دارد .

كوههاي خراسان دنباله ارتفاعات البرز به سمت مشرق است كه به صورت قوسهاي موازي از شاه كوه آغاز شده و در جهت شمال غربي  به سوي جنوب شرقي تا ارتفاعات هندوكش افغانستان امتداد مي يابد .

در ميان اين رشته كوههاي موازي ، دره ها و دشتهاي وسيعي وجود دارد كه گاه پهناي آن به حدود 200 كيلومتر مي رسد . امتداد اين رشته كوهها در برخي نواحي با برخورد به دره يا جلگه گسسته مي شود . آنچه در اين منطقه حائز اهميت است ، وجود دشتهاي حاصلخيز و آبادي چون : بجنورد ، شيروان ، قوچان ، چناران و مشهد است كه در پهنه دشت سر سبزي بين دو رشته ارتفاعات موازي كپه داغ و هزار مسجد در شمال و آلاداغ و بينالود در جنوب به وجود آمده اند .

آب و هوای خراسان

گستردگي استان و عواملي مانند وجود رشته كوههاي مرتفع و مناطق كويري ، دور از دريا و وزش بادهاي مختلف موجب گوناگوني آب و هوا در مناطق آن گرديده است .

در بيشتر بررسيهاي انجام گرفته از جمله مطالعات آمايش خراسان ، اين سرزمين به سه منطقه آب و هوايي شمال ، مركز و جنوب تقسيم مي شود .

شمال خراسان بطور كلي داراي شرايط آب و هوايي معتدل و سرد كوهستاني است .اين منطقه حاصلخيز ترين و متراكمترين بخش استان از نظر جمعيت ، فعاليتهاي اقتصادي وامكانات زير بنايي است . كه شامل شهرستانهاي بجنورد ، قوچان ، شيروان ، مشهد، درگز ، چناران و سرخس مي شود .

مساحت اين منطقه حدود پنجاه و هشت هزار كيلومتر مربع است كه5/18% وسعت كل استان را تشكيل مي دهد . بيشتر جمعيت و امكانات اقتصادي و زير بنايي اين منطقه در اطراف مشهد و در محور مشهد  –قوچان قرار دارد.

منطقه مركزي استان شامل شهرستانها ي سبزوار ، اسفراين ، نيشابور ، تربت حيدريه ، كاشمر، تربت جام ،تايباد و خواف است . و مساحتي در حدود 85هزار كيلومتر مربع دارد كه 2/27 %استان را در بر مي گيرد .

اين منطقه داراي آب و هواي نيمه صحرايي ملايم بوده و فعاليت اصلي اقتصادي آن كشاورزي است كه در دشتهاي وسيع دامنه هاي جنوبي بينالود تا كوير نمك و مناطق كويري مرز افغانستان انجام مي شود .اين دشتها از نظر آب وهوايي جزو مناطق خشك ونيمه خشك محسوب مي شوند و ميزان بارندگي در آنها بين 200 تا250 ميليمتر در سال است .

جنوب خراسان داراي آب و هواي خشك و نيمه صحرايي است .وسعت اين منطقه از شش شهرستان بيرجند ، طبس ، فردوس، گناباد، قائنات، و نهبندان تشكيل شده حدود170هزار كيلومتر مربع است كه حدود نيمي از مساحت كل استان را در بر مي گيرد .

بررسي وضعيت بارندگي استان نشانگر اين است كه در بيش از 90% استان توزيع مكاني و زماني بارشها و پراكندگي آنها يكنواخت و مشابه نيست ، ميزان ريزشهاي جوي به صورت باران و برف در 15%مساحت استان (نواحي شمال و شمال غربي )آن نسبتا زياد است به طوري كه در برخي مناطق مجاور استان گلستان ، ميزان بارندگي گاه به بيش از 700 ميليمتردر سال مي رسد . ميانگين بارندگي سالانه اين

اين ناحيه يبن 300 تا400 ميليمتر تغيير مي كند ولي در مناطق جنوبي ، شرقي و مركزي كه بيش از 85% مساحت خراسان را شامل مي شود ميزان بارندگي در اين مناطق تقريبا معادل 150 ميليمتر است .

تنوع آب و هوايي استان عبارت است از :

-آب و هواي سرد كوهستاني و نيمه صحرايي سرد در شمال و شمال غرب

-آب و هواي معتدل كوهستاني در مناطقي از شمال و شمال غرب و مركز

-آب و هواي نيمه صحرايي ملايم در شمال شرق ، مركز و مناطقي از غرب و نيز مناطق كوهستاني جنوب

-آب و هواي گرم صحرايي فراگير مناطق مركزي به طرف جنوب وجنوب غرب

تنوع جغرافيايي سرزمين خراسان با وجود آب و هواي كويري و گرم در بخش جنوبي و معتدل كوهستاني در شمال استان و به طور پراكنده در مركز ، با ارتفاعات قابل توجهي نظير بينالود ، هزار مسجد ، كپه داغ ، قهستان و… زمينه اي مناسب براي استقرار بشر از قديمي ترين ايام و جذب اقوام وطوايف متعدد در دورانهاي مختلف بوده است .، سرزميني كه نواحي مختلف آن عرصه رويش انواع نباتات مناطق سردسيري و گرمسيري از قبيل گندم ، برنج، بادام ، سيب ، انگور ، پسته ، خرما ،و… است .

 مناطقي از آن استعداد پرورش انواع مختلف حيوانات اهلي و وحشي نظير پلنگ ، گرگ ، شتر . اسب ، آهو ، گوسفند . بز و … داراست .

 

پيشينه تاريخي خراسان :

استان پهناور خراسان با ساختار گونه گون و كهن زمين شناسي ، اقليم متنوع و جاذب ، موقعيت ويژه جغرافيايي ، بي گمان از قديمي ترين دوران حيات بشري ، بستر فعاليتهاي بشري ، بستر فعاليتهاي معيشتي ، بازرگاني و نظامي عمده بوده است ، به دليل همين موقعيت خاص ، كهن ترين ، معروفترين و طو لاني ترين راه ارتباطي بين شرق و غرب يعني (( جاده تاريخي ابريشم )) از طريق خراسان شرق را به غرب مرتبط مي سازد

قديمي ترين آثار حيات انساني در ايران ، شامل تعدادي ادوات و دست افزارهاي سنگي . با قدمت تخميني 800 هزار سال قبل ، متعلق به دوران پارينه سنگي قديم ، از بستر رودخانه كشف رود مشهد بدست آمده است . در حالي كه قديمي ترين مكانهاي استقرار انسان ، حداكثر با قدمت 100 هزار سال در نواحي ديگر ايران نظير آذربايجان ، لرستان و … شناسايي شده اند .

دومين مكان از نظر قدمت ، پناهگاه سنگي (غار) ((خونيك)) در نزديكي بيرجند است كه متعلق به دوره پارينه سنگي ميانه با قدمتي بين 50تا60 هزار سال مي باشد . از آن پس آثار و شواهد زندگي بيشماري از دوران نوسنگي تا آغاز دوران تاريخي در جلگه مشهد ، دره اترك عليا (قوچان) ، جلگه درگز ، بجنورد ، تربت حيدريه ، بيرجند و… شناسايي شده اند اين شواهد و آثار به اقوام و ساكنان اوليه و بوميئ خراسان مربوط مي شود كه بنا به عقيده برخي محققان به عنوان اقوام (( آسيايي ))شهرت يافته اند و سراسر آسياي غربي از مديترانه تا تركستان و دره سند را فرامي گيرد .

ولي در حقيقت مهمترين مقطع تاريخ خراسان در سرآغاز دوران تاريخي ايران با ورود اقوام ((آريايي)) به فلات ايران پيوند مي خورد . در اين واقعه كه در اغاز هزاره اول ق.م اتفاق افتاد ، آريايي ها تازه وارداز طريق خراسان به سمت نجد ايران پيش رفتند و بخش اعظم آنها آنچنان كه از توصيفات (( اوستا )) برمي آيد ، در خراسان و سيستان مستقر شدند و شايد به همين دليل است كه عمده حوادث آغاز تاريخ ايرانيان كه در دو منبع (( اوستا)) و (( شاهنامه فردوسي )) ذكر شده است در مشرق ايران و در واقع در خراسان بزرگ رخ مي دهد .

بسياري از محققان ، زادگاه ((زردشت)) را مشرق ايران و بوژه حدود خراسان مي دانند . برخي از داستانها و افسانه هاي محلي و از جمله داستان كاشتن سرو كاشمر در خراسان به ياد بود پذيرش آيين نو زردشت توسط ((ويشتاسپ)) نيز مؤيد اين نظر است . دياكونوف نيز محل پيدايش زبان اوستايي را در آسياي ميانه ، مشرق ايران ، افغانستان و خراسان كنوني مي داند .

 

   خراسان در دوره هخامنشیان

در دوران هخامنشیان، ایران به کشورهای تابعه (ملوک الطوایفی) تقسیم می‌شده و هر کشوری تحت فرماندهی حاکمی به نام خشترپاون (به زبان پارسی باستان) یا شترپاون (به زبان پهلوی) اداره می‌شده‌است و این نام به یونانی ساتراپ نیز ذکر گردیده‌است که ساتراپی پرشوه، با نام ایالت شانزدهم (شامل پارت‌ها، خوارزمی‌ها، سغدی‌ها و هرَوی‌ها (هراتی‌ها)) با شمال خراسان قدیم منطبق است و از طرف مغرب در دربند دریای گرگان با ساتراپی ماد همسایه بوده‌است.

مرکز ساتراپی پرشوه، شهر توس بوده‌است که ویشتاسب، پدر داریوش؛ ساتراپ آنجا بوده و در این شهر مستقر بوده است.

استرابون جغرافى نگار يونانى مى‏گويد:

«چون تنگدستى عمومى و عوامل نامطلوب طبيعى اين استان با حشمت شاهانه و زندگى پرتجمل پادشاهان هخامنشى ايران ناسازگار بود، هرگاه كه گذرشان به اين سرزمين مى‏افتاد تا آنجا كه امكان داشت مى‏كوشيدند هرچه زودتر سرزمين پارتها را پشت سر گذارند.

اما همين عوامل نامساعد طبيعى، پارتها را مردمى سختكوش، بردبار و دلير گردانيد و اين خصوصيات اخلاقى نام آنها را بلند آوازه كرد. به هنگام زوال دولت هخامنشى از اين ناحيه اشك نامى كه بنيانگذار دودمان اشكانيان شناخته شده است، بساط حكومت سلوكيه يا جانشينان اسكندر مقدونى را برچيد، و سلسله نوينى را بنياد نهاد.»

     خراسان در دوره اشکانیان

پس از مرگ اسکندر، دیورتوس، حاکم یونانی بلخ راه استقلال در پیش گرفت و پارت و گرگان استقلال یافتند. پس از سقوط دولت سلوکی و قدرت گرفتن اشکانیان، پارتها در سرزمین کوهستانی قدیم جنوب شرقی دریای خزر ساکن شدند. این منطقه محدود می‌شد از شمال به دشت استرآباد و صحرای ترکستان و از جنوب به کویر نمک و از جنوب از سلسله‌های البرز به طرف مشرق تا هرات امتداد داشت.

مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه (نسا) بوده‌است که یونانیان آن را نیسا می‌خواندند.

 در دوران باستان خراسان يكى از ركنهاى عظيم كشور ايران به شمار مى‏رفت. اين خطه جزء ساتراپهاى پهناورى بود كه در كتيبه داريوش كبير در بيستون و ديگر كتيبه‏هاى شاهان هخامنشى آمده است. اين ايالت پهناور كه سرانجام قرارگاه و كشور پارتها و اشكانيان شد در آغاز تاريخ ايران باستان، مادها را به سوى خود كشانيد.

 

 خراسان در دوره دوره ساسانىان

 

در دوره پادشاهى ساسانيان كه بساط فئوداليته برچيده شد خراسان باستانى يا ساتراپى پارت به شكل يكى از استانهاى مهم ايرانشهر درآمد. دانشمندان و نويسندگان مسلمان از جمله ابن رسته اصفهانى، ابن‏خرداد به طبرى، اصطخرى، ابن حوقل، مقدسى، ياقوت حموى، سرزمين ايران (ايرانشهر) را از نظر تقسيمات سياسى و بخشهاى طبيعى در دوره ساسانى به هشت اقليم (استان)، و از نظر جهات به يك بخش مركزى و چهار منطقه شمالى، جنوبى، شرقى و غربى تقسيم كرده‏اند كه به شرح زير مى‏باشد:

اقليم يكم: خوزستان.

اقليم دوم: پارس (ايالت فارس).

اقليم سوم: عراق (از مرز بين‏النهرين تا رى و اصفهان به مركزيت همدان).

اقليم چهارم: كوهستان (قهستان) يا (اقليم الجبال).

اقليم پنجم: سورستان (عراق يعنى بين‏النهرين).

اقليم ششم: تبرستان (طبرستان) ـ يذشخوارگر.

اقليم هفتم: آذر آبادگان و ارمنستان.

اقليم هشتم: خراسان.

ظاهرا تقسيم كشور ايران به هشت اقليم بدين ترتيب تا اواخر عهد ساسانيان معمول بوده است.

ابن رسته درباره خراسان و شهرهاى عمده آن مى‏گويد:

«بخشهاى ايرانشهر هر كدام شامل چندين كوره (شهرستان) و روستا مى‏باشد و از جمله بخشهاى ايرانشهر، خراسان و سجستان است و كوره‏هاى خراسان عبارت است از: طبسين، قهستان، نيشابور، هرات، بوشنج (پوشنگ)، بادغيس، طوس، نسا، سرخس، ابيورد، مرو الرود، طالقان، فارياب، جوزجان، بلخ، طخيرستان، ترمذ، بخارا، سمرقند، كش، نسف، چاچ، فرغانه و اشروسنه و حدود آن از دروازه‏هاى خزر نزديك رى آغاز مى‏شد، از كوههاى البرز و دره اترك گذشته تا درگز امتداد مى‏يافت، سپس از بيابان تجن و مرو به جيحون و پامير مى‏رسيد و از آنجا در امتداد جيحون تا قله هندوكش و از آن نقطه به سمت مغرب در امتداد رشته كوههاى مزبور به جنوب متوجه شده از ناحيه هرات، كاشمر و خواف مى‏گذشت و ناحيه كهستان را قطع كرده دوباره به دروازه‏هاى خزر مى‏پيوست.»

 

خراسان پس از استيلاى اعراب

 

اعراب از هنگامى كه پا به خاك ايران نهادند نظر به سوى خراسان دوختند. اما فتح ناحيه بزرگ و پرثروتى كه به گفته يكى از جغرافيانگاران اسلامى به داشتن كانهاى سيم و زر، فيروزه، اسب‏هاى اصيل، جامه‏هاى زربفت و مردمانى تندرست و نيرومند برخود مى‏باليد به آسانى ميسّر نگرديد. از اوان خلافت عمر تا اواسط عهد خلافت عثمان يعنى در عرض بيست‏سال با وجود كوششهاى پياپى سرداران عرب سرزمين خراسان بر روى سپاهيان مسلمان ناگشوده ماند تا آنكه در سال 31 ه .ق عبدالله بن عامر از طرف عثمان مأمور تسخير آن ناحيه شد. نخستين شهرى كه در خراسان بدست يكى از سرداران عبدالله گشوده شد طبس بود و بدين سان ساكنان طبس قبل از آن كه مردم ساير نواحى خراسان كيش نياكانشان را رها كنند اسلام آوردند. تسخير تمامى سرزمين پهناور خراسان در عهد خلفاء راشدين صورت گرفت و پس از خلفاء راشدين خلفاى بنى‏اميه بر آن ديار تسلط پيدا كرده و بر آنجا حكومت مى‏كردند.

در عهد خلافت مروان نهال دولت بنى‏العباس در خراسان باليدن گرفت و در سال 129 ه .ق ابومسلم خراسانى از شهر مرو قيام كرد و سراسر خراسان را متصرف گرديده و دولت بنى‏اميه را بر انداخت و در زمان خلافت مأمون عباسى ملوك طاهرى ظهور كردند و تمام خراسان را به تصرف خويش درآورند.

 

 خراسان در دوره  طاهريان

مدت صد و پنجاه سال كه خراسان مستقيماً زير نظر نمايندگان خلفاى بغداد اداره مى‏شد، يا اوضاع براى روى كار آمدن مردانى كه در آن سرزمين داعيه استقلال داشتند مساعد نبود و يا نهضت‏هايى كه تشكيل گرديد به ثمر نرسيد. نخستين فرصتى كه براى تحقق آن آرمان ديرينه پديدار شد، اختلافى بود كه ميان امين و مأمون فرزندان هارون الرشيد بر سر مسئله جانشينى درگرفت.

 

در اين كشمكش مأمون از سردار سپاه خراسان طاهربن حسين مشهور به ذواليمينين كمك خواست و جنگهايى ميان لشكريان آن دو روى داد كه سرانجام مأمون با كمك طاهر بن حسين در سال 198 ه .ق بغداد را محاصره و آن شهر را تسخير كرد. مأمون به پاس جانفشانيها و لشكركشيهاى طاهر در سال 205 ه .ق حكومت بخش شرقى خراسان را به او بخشيد. بدين سان طاهر كه فقط اسماً نماينده خليفه عباسى در خراسان بود پايتخت را از شهر مرو به نيشابور منتقل ساخت و شالوده دودمانى را ريخت كه نخستين سلسله مستقل حكمرانان ايرانى پس از هجوم تازيان به شمار مى‏آيد. دليلى در دست نيست كه آبادى و ميزان ثروت خراسان عهد طاهريان را كمتر از دوران پادشاهى ساسانيان بدانيم.

 

 خراسان در دوره  سامانيان ، غزنویان ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان

 

دوران حكمرانى طاهريان بر خراسان كه آغاز استقلال اين ناحيه از ايران بود، در حالى كه از نيم قرن تجاوز كرده بود سرانجام به وسيله يعقوب ليث صفارى بنيانگذار دودمان صفاريان با گرفتن شهر نيشابور در سال 259 ه .ق فرمانروايى آنان پايان يافت. اما دوران حكومت صفاريان نيز زودگذر بود؛ زيرا قلمرو آنان به دست اسماعيل سامانى افتاد و آنچه از عهد مأمون عباسى به خراسان شرقى مشهور شده بود دوباره به سرزمين ورز رود يا ماوراءالنهر ملحق گرديد. در دوران فرمانروايى سامانيان زبان فارسى جان تازه‏ اى يافت. در اين زمان ترجمه تاريخ طبرى و تفسير طبرى فراهم گرديد و هم در اين عهد بود كه بزرگترين شاعر نغزگوى تاريخ ادبى ما ابوعبدالله جعفر مشهور به رودكى شعر فارسى را بر شالوده نوينى استوار ساخت.

دوران صد و سى ساله فرمانروائى خاندان سامان (261 تا 389 ه .ق) بر خراسان و ماوراءالنهر، يكى از درخشانترين فصلهاى تاريخى ايران را تشكيل مى‏دهد. هنگامى كه همين سرزمين پهناور بدست غزنويان افتاد ايشان نيز به تقليد فرزندان سامان به ترويج علم و ادب و تشويق شاعران و نويسندگان فارسى زبان دل بستند. 

آرامگاه فردوسی

آرامگاه فردوسی

 

سُرایش شاهنامه فردوسی در دوره سامانیان و غزنویان 

 شاهنامه ، پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی نیز در دوره سامانیان و غزنویان انجام شده است . فردوسی سرایش شاهنامه را در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیت‌ها به پایان رساند:

سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد                              به ماه سفندارمذ روز ارد

ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار              به نام جهان داور کردگار

این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بوده‌است: 

چو سال اندر آمد به هفتاد و یک                     همی زیر بیت اندر آرم فلک

ز هجرت شده پنج هشتاد بار                         به نام جهان داور کردگار

فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد.[۲۰] از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ‌کامی سراینده از اوضاع زمانه بوده‌است. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خوانده‌است: 

کنون عمر نزدیک هشتاد شد                 امیدم به یک باره بر باد شد

کنون سالم آمد به هفتاد و شش            غنوده همه چشم میشار فش

 

مهمترين رويداد دوران دويست و سى ساله (351 تا 581 ه .ق) حكمرانى غزنويان تجزيه خراسان باستانى به دو بخش بود كه در سال 451 ه .ق (يعنى سى سال پس از مرگ سلطان محمود غزنوى) صورت گرفت. بخش بزرگى كه شامل افغانستان امروزى مى‏شد و پايتختش شهر غزنى بود در دست غزنويان باقى ماند و بقيه خراسان از آنِ سلجوقيان گرديد. قلمرو پادشاهان سلجوقى نيز پس از صد و بيست و سه سال (552 ـ 429 ه .ق) بدست خوارزمشاهيان افتاد و بساط حكومت خوارزمشاهيان هم پس از يك قرن و نيم بدست لشكريان مغول برچيده شد و سرانجام خراسانى كه بيش از ششصد سال از امنيتى نسبى برخوردار بود به يكباره لگدكوب سم ستوران چنگيزخان گرديد.

 

خراسان در عهد مغول

هرات يكى از كهن سالترين شهرهاى خراسان باستان مى‏باشد كه مانند بسيارى ديگر از شهرها در حمله مغول آسيب فراوان ديد. ظاهراً در اوائل سده هشتم هجرى اين شهر دوباره از بزرگترين و آبادترين شهرهاى خراسان شده بود و همچنين نيشابور نيز پس از يكسان شدن با خاك در اثر فتنه مغول، بعد از صد و بيست سال چنان آباد گرديده بود كه آن را دمشق كوچك مى‏ناميدند. بلخ و مرو كه هر دو مانند هرات و نيشابور در بيست سال اول سده هفتم هجرى بدست لشكريان مغول ويران گرديده بودند تا دو قرن بعد نيز روى آبادى نديدند. بلخ يا شهر باختر تا هنگام هجوم لشكريان عرب از مهمترين شهرهاى خراسان شمرده مى‏شد. بزرگترين پرستشگاه كه به نوبهار مشهور بود در اين شهر قرار داشته است. نوبهار زمانى قرارگاه زرتشت بوده است. هنگام ورود سپاهيان چنگيز به بلخ مسجد آدينه آنجا بيش از هر بنايى آسيب ديد. آثار خرابى و تاراج مرو از خرابى‏هاى بلخ به مراتب شديدتر و دراز مدت‏تر بود. نام مرو بر دو شهر واقع در كنار رود مرغاب اطلاق مى‏شد كه فاصله ميان آن دو سى و دو فرسنگ راه بود. يكى را كه كوچكتر بود مرو رود و ديگرى را مرو شاهگان مى‏ناميدند. مرو شاهگان كه براى نخستين بار در عهد خلافت مأمون عباسى بزرگترين مركز حكمرانى مسلمانان در خراسان بود، صاحب بزرگترين و گرانبهاترين كتابخانه‏هاى جهان اسلامى بود كه در هجوم مغولان به كلى از بين رفت.

 

 خراسان در دوره تيمورىان

تعدادى از شهرهاى خراسان و ماوراء النهر، صد و شصت و شش سال پس از ايلغا، چنگيزى با هجوم لشكريان تيمور روبرو گرديدند. لطمه‏هايى كه بر اثر اين بلاى جديد بر مردم شهرهاى خراسان وارد آمد به مراتب سبكتر و كم زيانتر بود. جهانگردانى كه از خراسان عبور كرده‏اند سفر نامه‏هاى جالبى به جا نهاده‏اند كه مطالعه آن اوضاع خراسان را در آغاز سده نهم هجرى بر ما روشن مى‏سازد. مى‏گويند بخارا همان شهرى كه دست كم سه بار بدست لشكريان مغول تاراج و ويران گرديده بود، و به گفته ابن بطوطه مردمش در نهايت ذلت و خوارى بسر مى‏بردند و از مسجدها و بازارهايش جز بخش كوچكى باقى نمانده بود، در عرض كمتر از هفتاد سال چنان ترقى كرده بود كه به گواهى كلاويخو از شهرهاى آباد و پرجمعيت شمرده مى‏شد. تنها شهرى كه در دوره فرمانروايى تيمور به اوج رونق و اشتهار خود رسيد سمرقند بود. اين شهر در مشرق بخارا و نزديك رود زرافشان قرار داشت كه آن را يكى از چهار بهشت روى زمين مى‏دانستند. لازم به ذكر است كه سمرقند تا پيش از هجوم چنگيز يكى از آبادترين و ثروتمندترين شهرهاى خراسان باستانى بوده است. اين شهر از آغاز سده نهم هجرى كه تيمور سمرقند را پايتخت خود قرار داد رو به آبادى نهاد.

 

آغاز هجوم ازبكان بر خراسان

دوره فرمانروايى جانشينان تيمور بر خراسان و ورز رود از صد سال (807 ـ 913 ه .ق) تجاوز كرد و در خلال اين سده بيشتر شهرهاى اين بخش از ايران از آرامش نسبى برخوردار بودند. سلطان ابوسعيد، نواده تيمور كه مدت هفده سال (855 ـ 872 ه .ق) بر خراسان فرمانروايى كرد در جنگ با امير حسن‏بيگ مشهور به اوزون حسن، سرسلسله دودمان بايندرى يا تركمان آق قويونلو كشته شد. همزمان با قيام شاه اسماعيل صفوى به خونخواهى پدر، در خراسان سلطان حسين بايقرا از بازماندگان ابوسعيد سلطنت مى‏كرد. دوران حكمرانى جانشينان سلطان حسين به سال 913 ه .ق با افتادن خراسان بدست شيبك‏خان ازبك بسر آمد. تسلط شيبك‏خان ازبك، نواده چنگيز بر سرزمينهاى خراسان آغاز تجاوزهاى بى‏شمارى شد كه باعث خرابيها و آسيبهاى فراوانى بر شهرهاى هرات، نيشابور و طوس (مشهد) گرديد. سنگدلى، غرور و گستاخى شيبك‏خان اوزبك با مزاج شاه اسماعيل جوان كه خويشتن را از جانب نياكان مأمور انجام وظيفه بزرگى چون ترويج آراى شيعى مى‏دانست سازگار نبود. طبق نوشته يكى از مورخان، هنگامى كه دعوى پادشاهى اسماعيل جوان در مرو به گوش شيبك‏خان رسيد وى در نامه‏اى خطاب به وى نوشت:

«اين زمان ادعاى سلطنت از جانب مادر كردن تو را وقتى روا بودى كه مادر دهر را فرزندى چون من سلطان بن سلطان نبودى.» غرض از اين عبارت آن بود كه تا نواده چنگيز زنده باشد جوانى كه از جانب مادر يعنى دختر اوزون حسن و همسر شيخ حيدر صفوى خود را با خاندان بايندرى خويشاوند مى‏شمرد حق سلطنت ندارد». كينه اسماعيل از گستاخى اين چنين حريفى چندان بود كه سه سال پس از تسلط شيبك‏خان بر ماوراءالنهر و خراسان، به آن ناحيه لشكر كشيد و شيبك خان را در دهكده محمودآباد واقع در نزديكى مرو به هلاكت رساند و بدين سان سراسر خاك خراسان به دست صفويان افتاد و مذهب شيعه امامى، كيش رسمى مردم اين ناحيه شد. خطر هجوم ازبكان بر خراسان پس از كشته شدن شيبك‏خان هم چنان ادامه يافت و از آنجا كه هرات موضع مقدّمى در قلمرو پهناور صفوى شد، شاه‏اسماعيل به تحكيم آن شهر فرمان داد.

 

در سال 921 ه .ق شاه اسماعيل فرزند خويش طهماسب را به عنوان سلطنت خراسان به شهر هرات فرستاد. شاه طهماسب براى آن كه خراسان را از شرّ هجوم ناگهانى ازبكان برهاند مقرر داشت كه سالى سيصد تومان به جانشين شيبك‏خان در مرو بپردازند. اما پس از هرج و مرجى كه به دنبال مرگ طهماسب و دوره پادشاهى كوتاه اسماعيل دوم درگرفت، مقررى مزبور نيز قطع شد. به همين سبب در سال 986 ه .ق جلال‏خان فرزند دين محمدخان ازبك به خراسان لشكر كشيد؛ اما فرجام كار جلال خان جز مرگ چيزى براى او به ارمغان نياورد.

با تمام اين احوال در خلال بيست سال بعدى (986 تا 1006 ه .ق) كه شاه عباس در نزديكى هرات اوزبكان را به كلى شكست داد، شهرهاى خراسان چه بر اثر هجومهاى اين قوم سركش و چه بر اثر آشوبهاى داخلى زيان فراوان ديد. در جنگ‏هايى كه ميان طرفداران و مخالفان عباس ميرزا درگرفت، مشهد و نيشابور و تربت هر كدام در حدود چهارماه در محاصره بود. از سال 989 ه .ق كه در پشت ديوار نيشابور عباس ميرزا فرزند محمد خدابنده را بر تخت سلطنت نشاندند در سراسر آن استان پهناور خواندن خطبه به نام شاه عباس مرسوم گرديد. در دوران پادشاهى شاه عباس بزرگ اعتبار و رونق شهر مشهد رو به فزونى نهاد. صحن عتيق آستان قدس در اين زمان توسعه يافت. همچنين در اين زمان ميان اصفهان، مشهد و هرات شاهراهى احداث گرديد.

 

 خراسان در دوره افشاريه

چون مردم خراسان و به ويژه ساكنان شهر مشهد معتقد بودند كه بدون وجود نادر دفع شر افغانهاى مهاجم و ازبكان مزاحم به آسانى ميسر نمى‏شد خود را سپاسگزار نادر مى‏دانستند و نادر، رضاقلى ميرزا فرزند خود را مأمور كرده بود كه همه‏گونه اسباب رفاه مردم و آبادى شهر مشهد را فراهم آورد. از سراسر نقاط ايران دسته دسته مردم هنرمند و بازرگان متوجه مشهد شدند به طورى كه در آغاز نيمه دوم سده دوازدهم هجرى بازرگانى خراسان رونق شايانى داشت. ولى در عرض سه سال از 1153 تا 1156 ه .ق اوضاع ايران بر اثر آز و طمع نادرشاه و ستمگريهاى مأموران و محصلان مالياتى وى چندان وخيم گرديد كه بازرگانى عمومى از رونق افتاد و مشهد، شهرى كه مورد نظر و علاقه نادر بود نيز مانند ساير شهرهاى ايران رو به انحطاط نهاد. از سال 1156 تا 1160 ه .ق (يعنى سالى كه نادر بدست چند تن از سردارانش كشته شد) نيز وضع به همين منوال بود.

 

 خراسان در دوره قاجاريه

در سال 1210 ه .ق ولايت خراسان به وسيله آقا محمدخان قاجار فتح گرديد و حكومت قاجاريه در اين منطقه استقرار يافت. پس از مرگ آقا محمدخان در سال 1211 ه .ق، فتحعلى‏شاه به حكومت رسيد. در زمان وى استان خراسان از طرف شمال شرقى و مشرق به جيحون و سرزمين بلخ، از سمت جنوب به كابل و سيستان و از سمت مغرب به عراق و استرآباد محدود مى‏شد. در اين زمان از خراسان پهناور عهد شاه عباس بزرگ و دوران پادشاهى خود كامه نادر به مراتب كاسته شده بود. محمدولى ميرزا، فرزند فتحعليشاه با آن كه اسماً فرمانرواى خراسان بود اما عملاً فقط در مشهد، نيشابور، ترشيز، تون، طبس و توابع آن نفوذ داشت. در خلال سى سال يعنى از 1220 ه .ق تا مرگ عباس ميرزاى وليعهد در سال 1249، خراسان دستخوش آشوبهاى پياپى بود كه در نتيجه، نفوذ فتحعليشاه در آن ايالت پهناور محدود و يا رو به كاهش بود. يكى از عواملى كه به هرج و مرج اوضاع خراسان كمك كرد ستمگرى و نابخردى شاهزاده محمدولى ميرزا بود كه بر آن ايالت حكومت مى‏كرد. رفتار اين شاهزاده در اندك مدتى موجب رنجش خانها و اميران خراسان گرديد و زمينه را براى فتنه انگيزى حكمران هرات حاجى فيروزالدين ميرزاى افغانى فراهم ساخت.

در سال 1222 حاجى فيروز يكى از گماشتگان دولت ايران موسوم به يوسف على‏خان را كه حكمران غوريان بود به دشمنى با شاهزاده محمدولى ميرزا برانگيخت. ولى اين فتنه دوامى نياورد و با شكست حاجى فيروز و يوسف على‏خان اين غائله خوابيد. اما تا موقعى كه موجبات نارضايتى فراهم بود مخالفان از كوچكترين فرصتى كه دست مى‏داد استفاده مى‏كردند، چنان كه چهار سال بعد (1226 ه .ق) حاجى فيروز مجدداً سر به شورش برداشت و ساير گماشتگان ايران را به جنگ با والى خراسان برانگيخت. چون اين بار آتش فتنه به مراتب شديدتر شد و فتحعليشاه را بيمناك كرد شاه قاجار محمد ولى ميرزا را از حكومت خراسان برداشت و برادرش حسنعلى ميرزا را بر جاى وى نشانيد. در زمان حسنعلى ميرزا، مشهور به شجاع‏السلطنه، تمامى سركشان سركوب شدند و دست كم خراسان دوازده سال امن بود. در سال 1246 ه .ق آشوب خوانين نيرومند خراسان به اوج شدت رسيده بود. براى خوابانيدن فتنه اين سركشان به ويژه والى خوارزم، فتحعليشاه فرزند دليرش عباس ميرزا نايب‏السلطنه را از آذربايجان فراخواند. عباس ميرزا در اندك مدتى سراسر خراسان، يزد و كرمان را امن گردانيد و به آسانى قوچان، سرخس و ترشيز را از چنگ سركشان بيرون آورد، تركمانان را عقب راند و والى هرات كامران ميرزا، پسر محمود شاه افغان را بيمناك ساخت. با آن كه محاصره هرات به آسانى ميسر گرديد؛ اما عباس ميرزا كه ناگهان به پايتخت فرا خوانده شد و نتوانست آن مهم را به پايان رساند. در غيبت وليعهد فرزندش محمد ميرزا مأمور شد هرات را در محاصره نگه دارد و جنگ را دنبال كند. چون محاصره هرات به درازا كشيد كامران ميرزا چاره‏اى جز قبول پيشنهادهاى عباس ميرزا نديد. يار محمدخان وزير كامران ميرزا براى تعيين ميزان خراج به مشهد آمد و مذاكراتى بى‏نتيجه درگرفت كه عباس ميرزا را بى‏نهايت خشمگين گردانيد. بدين سان دوباره جنگ آغاز و حلقه محاصره بر دور هرات تنگ شد و چيزى نمانده بود كه اين جريان به پيروزى لشكريان ايرانى و شكست كامران ميرزا بيانجامد كه عباس ميرزا در اثر بيمارى در مشهد درگذشت.

با درگذشت عباس ميرزا، فرزندش محمد ميرزا در آستانه پيروزى مجبور به سازش و قبول شرايط صلح كامران ميرزا گرديد. يك سال پس از اين رويداد فتحعليشاه كه نواده خويش محمد ميرزا را نامزد مقام وليعهدى كرده بود درگذشت. محمد ميرزا كه به نام محمدشاه تاج بر سر نهاد از آغاز كار فقط يك فكر در سرداشت و آن فتح هرات بود كه با دخالت دولت انگليس اين كار صورت نگرفت. پيروزى ديپلماسى انگليس در افغانستان (هرات) زودگذر بود زيرا كمتر از چهارسال پس از شكست سياسى محمدشاه، كامران ميرزا، بدست يارمحمدخان كشته شد و يار محمدخان خود را نماينده و فرمانبردار پادشاه ايران خواند و سكه به نام محمدشاه قاجار زد. در اواخر سلطنت محمدشاه قاجار هنوز دامنه اغتشاشات خراسان ادامه داشت و خطر تجزيه اين ايالت به درجه قطعى رسيده بود. جمعى از خوانين ياغى تركمان و ازبك و افغان با دستيارى روسها و انگليسها بر شهرهاى بزرگ اين ملك مثل بخارا، مرو و هرات و… دست انداخته و علم استقلال برافراشته بودند. در اين اثناء شورش حسنعلى خان سالاربار در اطراف مشهد و سرخس آغاز گرديد و شهر مشهد را تصرف كرد. دولت محمدشاه قاجار چندين بار براى سركوبى او اقداماتى انجام داد لكن موفقيتى كسب نكرد. سالار بار چندين سال در قسمتى از خراسان (مشهد و توابع آن) حكومت كرد تا اينكه در زمان حكومت ناصرالدين شاه و صدارت اميركبير، در سال 1256 ه .ق سپاهى به فرماندهى حسام‏السلطنه به خراسان گسيل شد و سالاربار از اين منطقه خلع يد گرديد.

 قحطى در خراسان

در خلال سالهاى 1288 و 1289 ه .ق مردم محنت كشيده خراسان بر اثر قحطى بزرگى كه بيشتر نقاط ايران را فراگرفت دچار تنگدستى بى‏سابقه‏اى گرديدند. از اوضاع خراسان آن عهد چنين استنباط مى‏شود. كه بارانهاى زمستان سال 1288 ه .ق زودتر از موعد معين آغاز گرديد. در اثناى تابستان وفور ميوه و سبزى مانع از آن بود كه نخستين علائم قحطى آشكار شود. اما با فرا رسيدن فصل خزان از هر سو انبوه مردم بيمار و گرسنه چون سيلى بنيان‏كن رو به شهرها نهادند و چون همه دروازه‏ها بر روى تازه‏واردان بسته بود ابتدا گدايى و بدنبال آن بيمارى وبا در بيرون دروازه شهرها قوت گرفت. درباره تلفاتى كه بر اثر قحطى، به طور كلى در ايران، و به ويژه در ايالت خراسان روى داد هيچ‏گونه آمار و اطلاع درستى در دست نيست. ولى برخى از جهانگردان خارجى آمار قربانيان در شهر مشهد را تقريباً بيست هزار نفر و آمار قربانيان ايالت خراسان را حدود صدهزار نفر تخمين زده‏اند.

دكتر بليو كارمند كميسيون مرزى در سفرنامه‏اش از قول سلطان مراد ميرزا حسام‏السلطنه ميزان تلفات خراسان را صد و بيست هزار نفر نوشته است و مدعى است كه به گفته نماينده انگليس در مشهد از نه هزار خانه شهر مزبور بيش از نيمى غير مسكون افتاده بود و در زمستان 1288 صدها تن از مردم مشهد در زاغه‏ها و كلبه‏ها و كوچه‏ها از شدت سرما و گرسنگى جان باخته بودند و كار به جايى رسيده بود كه هفته‏ها اجساد مردگان، دفن نشده بر روى زمين مى‏ماند. همين نويسنده ذكر كرده است كه در طول راه قائن تا تهران هيچ جا نوزاد يا كودكان خردسال نديديم زيرا تقريباً همگى كودكان بر اثر قحطى جان باخته بودند. در پاره‏اى از نقاط خراسان كاهش جمعيت و خرابيهاى وارده از قحطى محسوس‏تر از ديگر نقاط آن ايالت بود به طورى كه جمعيت تربت حيدريه به بيست هزار نفر كاهش يافته بود. لازم به ذكر است كه بيرجند و قائن و دهات اطراف اين دو شهر تنها ناحيه‏اى از خاك خراسان بود كه در قحطى سال 1288 ه .ق نسبتاً آسيب و زيان كمترى ديد.

سابقه تقسيمات كشور ي در خراسان

در سال 800ه.ق نام خراسان بر تمام ايالات اسلامي در شرق كوير لوت تا هندوكوش به استثناي سيستان و بلوچستان و قهستان در جنوب اطلاق مي گرديده است .

پس از جنگ هرات در سال 1249 ه.ش خراسان به دو قسمت تجزيه شد و قسمتي كه در غرب رود خانه هريرود واقع بود جزو ايران و شرق آن ضميمه افغانستان گرديد . در سال 1324ه.ق (1285ه.ش)ايران به چهار ايالت بزرگ تقسيم شد كه عبارت بودند از آذربايجان ،كرمان و بلوچستان ، فارس و بنادر و خراسان و سيستان .

ار آن زمان تا سال 1316 ه.ش كه اولين قانون تقسيمات كشوري در مجلس شوراي ملي تصويب گرديده بود كه بر هر ايالت يك والي و در هر ولايت يك حاكم حكومت مي كرده است .

در دی ماه سال 1316 بر اساس قانون تقسيمات كشوري مصوب مجلس شوراي ملي ، كشور به 10 استان و  تا قبل از انقلاب‏اسلامی، به‏ مرور به (24) استان می‏رسد.

تا سال ۱۳۸2  خراسان بزرگ‌ترین استان ایران بود، اما پس از آن به ۳ استان تقسیم شد.

    استان خراسان رضوی که مرکز آن مشهد است.

    استان خراسان جنوبی که مرکز آن بیرجند است. استان خراسان جنوبی، با مصوبه مجلس شورای اسلامی و پس از تقسیم استان خراسان به سه استان، در سال ۱۳۸۲ ایجاد شد.

    استان خراسان شمالی که مرکز آن بجنورد است. این استان با مصوبه دولت در سال ۱۳۸۳ و پس از تقسیم استان خراسان به       سه استان، ایجاد شد.

اصلاحاً به مجموع این سه استان استان‌های خراسان هم گفته می شود.

 

منابع :

ویکی اطلس فرهنگی ایران

پایگاه دانلود رایگان کتاب

دانشنامه آزاد ویکی پدیا