شازده افسر 

با توجه به اینکه در صفحه ی مربوط به پیشینه تاریخی الله اباد و مزرعه ی جعفراباد گفته شد که مالک قبلی دو مکان مذکور مرحوم  شازده ی افسر بوده است در این صفحه بر ان شده ایم بر اساس متنی که بوسیله ی پروفسور سيد حسن امين – استاد پيشين كرسي حقوق دانشگاه گلاسگو كاليدونيا، انگلستان نوشته دشده  به معرفی شازده ی افسر بپردازیم .

افسر سبزواري؛ شاعر مشروطه خواه

-1 خاستگاه خانوادگي 
    شاهزاده محمد هاشم ميرزا افسر (سبزوار -1253 تهران 18 شهريور 1319) معروف به «شازده ي افسر» و ملقب به «شيخ الرئيس»، اديب، شاعر، سياستمدار مشروطه طلب، رئيس انجمن ادبي ايران و نايب رئيس مجلس شوراي ملي بود. پدرش نورالله ميرزا معروف به شاهزاده جناب، متخلص به نوري، از شاهزادگان درس خوانده ي قاجار، پسر محمد اسماعيل ميرزا، پسر محمد رضا ميرزا (متخلص به افسر) پسر سيزدهم فتحعلي شاه قاجار و نياي مادري اش محمد هاشم ميرزاي جناب (از شاگردان حاج ملاهادي حكيم سبزواري) بوده اند. افسر را به نام نياي مادري اش محمدهاشم ناميدند و خود او به احترام نياي پدري اش محمد رضا ميرزا افسر در جواني «افسري» (منصوب به «افسر» = پدربزرگش) تخلص مي كرد و بعدها كه به كمال رسيد، تخلص خود را «افسر» نهاد و البته شهرتش از پدربزرگش پيشي گرفت. 
    دكتر قاسم غني (1331-1272)، طبيب، اديب و حافظ شناس معروف كه همشهري افسر است، در مجلد اول يادداشت ها ي خود شرح حال مفصلي از مشاهدات و مسموعات شخصي خود در باره دوره جواني افسر نوشته و از جمله گفته است: «شاهزاده محمدهاشم ميرزا افسر، شاهزاده معممي بود. پدرش نورالله ميرزا نيز عمامه و عبا داشت… ريش داشت، سر مي تراشيد، نعلين داشت، دنبال مقدسين و پيش نمازان مي افتاد. در جواني هم حضرت والابوده و بر و رويي داشته و مورد توجه شيعيان بوده است. پسرش محمدهاشم ميرزا هم…»(1)
    -2 تحصيلات
    افسر در سبزوار به تحصيل پرداخت. وي پس از فراگرفتن زبان فارسي، بخش هايي از دانش هاي رياضي و طبيعي را از پدرش آموخت. سپس تا سن بيست و دو سالگي نزد مدرسان آن شهر – از جمله ميرزا اسماعيل افتخارالحكماي طالقاني، حاج ميرزا حسن حكيم (داماد حاج ملاهادي سبزواري) و حاج ميرزاحسين علوي سبزواري – به فراگيري دانش هاي زمان ادامه داد.(2)
    برابر يادداشت ها ي دكتر غني، شاهزاده افسر پس از تحصيلات مقدماتي و ادبيت و عربيت، مدتي به عنوان معلم فارسي به جوين مي رود و مدتي هم در منزل مرحوم حاج ميرزا حسين مجتهد سبزواري،(3) محرر و كاتب اسناد بوده است، تا آنكه سرانجام بعد از مشروطيت وارد خدمت اوقاف و معارف مي شود و بعد از ازدواج با نوه نيرالدوله (والي خراسان)، در عهد والي گري نيرالدوله در خراسان به رياست اوقاف خراسان مي رسد و سپس از سبزوار و نيشابور به نمايندگي مجلس انتخاب مي شود.(4)
    -3 مبارزات اجتماعي و سياسي
    افسر، پيشاپيش از جنبش مشروطيت، به افكار آزادي خواهانه جذب شد. فعاليت هاي او در اين راستا موجب شد كه در 1281ش = 1320 ق (چهار سال قبل از مشروطيت) نخست به مشهد و سپس به نيشابور تبعيد شود. افسر پس از چندي به سبزوار بازگشت ولي دوباره در زمان والي گري آصف الدوله ي شاهسون در 1284 ش / 1323 ق به سبب فعاليت عليه نظام استبدادي به عشق آباد آق خال تبعيد شد و تنها پس از انقلاب مشروطيت به سبزوار بازگشت. افسر در جريان استبداد صغير به حزب دموكرات پيوست و با حمايت آن حزب در 1327 ق در دوره دوم مجلس از سبزوار نماينده مجلس شوراي ملي شد. وي در ادوار پنجم تا نهم هم از سبزوار، در دوره ها ي سوم و چهارم از نيشابور نماينده مجلس شد. افسر پس از خاتمه نمايندگي اش در دومين دوره قانونگذاري، وارد تشكيلات معارف خراسان گرديد و از آن پس مجددا در 1332 ق به نمايندگي دوره سوم مجلس انتخاب شد و عاقبت پس از تاجگذاري احمد شاه در 1332 ق / 1293 ش شيخ الرئيس لقب گرفت. وي پس از اتمام دوره سوم مجلس، مجدد به رياست معارف و اوقاف خراسان منصوب شد و مدتي هم مدعي العموم استيناف همان ديار شد. افسر در دوران نمايندگي در مجلس شوراي ملي در عهد رضا شاه، اغلب با راي نمايندگي به سمت نايب رئيس مجلس انتخاب مي شد. براي مثال، هنگامي كه انتخاب هيئت رئيسه مجلس در 16 مهر 1308 تجديد شد، حسين دادگر (عدل الملك) به رياست مجلس و افسر و احمد شريعت زاده به سمت نيابت رياست انتخاب شدند.(5)
    -4 موضع گيري هاي سياسي
    موضع گيري ها ي سياسي افسر در سطح كشور عبارت بودند از:
    -1 اعتراض به حمله روس هاي تزاري در 1332ق / بهمن 1293ش.
    ابتدا حمله روسيه به ايران همزمان با اولتيماتوم روسيه در باره اخراج شوستر آمريكايي از خزانه داري كل ايران و در حقيقت براي تقويت محمد علي ميرزا مخلوع در 1290 بود. با تحريك روسيه، عده ي زيادي در مشهد به نفع محمدعلي ميرزا و بر ضد مشروطيت تجمع و تظاهرات كردند. در آذر 1290 سفارت روسيه طي يادداشتي به ايران اخطار كرد كه اگر اولتيماتوم آن دولت رد شود، چهار هزار سرباز روسي كه قبلاتبريز و رشت و مناطق مرزي را تصرف كرده اند، وارد تهران خواهند شد. در پي همين زورگويي ها، قزاقان روسي ثقه الاسلام تبريزي را در تبريز بر دار كردند و در گيلان هم عده زيادي از وطن خواهان را كشتند و بدتر از همه در 10 فروردين 1291 (موسوم به عاشوراي ثاني)، آستان قدس رضوي را در مشهد به توپ بستند و سردرها و گلدسته هاي حرم را خراب كردند. در اين اوضاع، بيش از دويست نفر بي گناه كشته شدند و خزانه حضرت رضا هم غارت شد. چنانكه ملك الشعراي بهار گفته است:
    نك بياييد و ببينيد كه در كاخ رضا
    توپ ويرانگر روس است كه افكنده شرر
    سرانجام با آغاز جنگ جهاني اول، روسيه دوباره در روز چهارم بهمن 1293 پس از آنكه ارتش عثماني مناطق غربي ايران را اشغال كرده بود، به ايران لشكر كشيد و با لشكريان عثماني در تبريز و اروميه به جنگ پرداخت. دامنه اين كشمكش به مناطق شمالي ايران از جمله خراسان شمالي نيز كشيده شد. در اين اوان فعاليت هاي افسر و ديگر دموكرات ها كه طرفدار عثماني و آلمان بودند، موجب اعتراض رسمي دولت روسيه گرديد و كنسول روسيه كتبا خواستار تبعيد افسر از محل شد. كنسول روسيه به دنبال آن اعتراض كتبي، اخطار و تهديد كرد كه اگر به اين تقاضا ترتيب اثر داده نشود، روس ها با توسل به نيروي نظامي خودشان افسر و همراهانش را اخراج خواهند كرد. چنين بود كه افسر ناچار به تهران آمد تا آنكه يك سال بعد، با پيروزي انقلاب اكتبر 1917 دولت تزاري روسيه سرنگون گرديد و افسر به خراسان بازگشت. 
    -2 مخالفت با كابينه سيد ضياء الدين طباطبايي. 
    مخالفت افسر با كودتاي سيد ضياء الدين طباطبايي و رضاخان سردار سپه بسيار پر حرارت بود، به حدي كه پس از سقوط دولت سيد ضياء و تبعيد او به خارج از كشور به زين العابدين رهنما مدير روزنامه ايران كه روزنامه اش را به تقليد از سرلوحه روزنامه رعد با خط كوفي چاپ مي كرد، خطاب كرد: 
    عراقي زاده را برگو كه نادرويش ناصوفي
    ضيا بگذشت از بصره، چرا ايران بود كوفي؟
    -3 مخالفت اوليه و موافقت نهايي با انتقال سلطنت از احمد شاه قاجار به رضا شاه.
    موافقت نهايي افسر با سلطنت رضا شاه از سر ناچاري بوده است، چنانكه خود او در قطعه يي گفته است:
    راي را گر به مجلس شورا
    با قيام و قعود مي دادند
    وكلاي موسسان از بيم
    با ركوع و سجود مي دادند
    -5 فعاليت ها ي ادبي
    اهميت افسر، بيشتر از جهت خدمات ادبي او و به اختصاص فعاليت او در سمت رياست انجمن ادبي ايران است كه از انجمن ها ي پربار كشور بوده و در 1299 به همت حسن وحيد دستگردي تاسيس شد و سپس رياست آن به حسين اديب السلطنه سميعي و ميرزا رضاخان نائيني رسيد و نخست در تالار آيينه وزارت فرهنگ برگزار مي شد و سرانجام از 1302 به بعد مرتب به مدت هفده سال مرتب در خانه شخصي او تشكيل مي شد و اين انجمن تا 1319 كه سال مرگ او بود، با نظم جدي با هزينه اين مرد بزرگوار برقرار بود. به گزارش محمد اسحاق هندي، هزينه هاي اين انجمن كه در سال 1309 بالغ بر يك هزار تومان بوده است، همه از كيسه فتوت خود افسر پرداخت مي شده است.(5) افسر البته در بيرون از محدوده انجمن ادبي ايران هم فعال بود. براي مثال، هنگامي كه وزارت فرهنگ در 26 دي ماه 1304 به مناسبت فوت پروفسور ادوارد براوان ايران شناس معروف انگليسي و مولف تاريخ ادبيات ايران مجلس بزرگداشتي در تهران برگزار كرد، افسر قبل از سيدحسن تقي زاده و ميرزا يحيي دولت آبادي، سخنران اول بود.(6)
    -6 شعر و شاعري
    ديوان اشعار افسر به همت عبدالرحمن پارسا تويسركاني در 1321 به چاپ رسيده است. مضامين شعري او اخلاقيات نو بود. اين مضامين شامل مطالبي بود از اين قبيل: ترغيب به كار و آموزش و پرورش، رعايت بهداشت، ترويج صنايع ملي، سفارش به ورزش، آيين صحيح معاشرت و دوستي، نشر كتاب، پرهيز از مفاسد اخلاقي و عادات زشت (از جمله تنبلي، مفت خواري، قمار.) او اشعار ميهني و سرودهاي مختلف وطني، اجتماعي نيز داشت. قالب ها ي شعري افسر، شامل غزل، قطعه و رباعي بود اما تخصص وي در قطعه سرايي است. وي به اتفاق اهل ادب بهترين قطعه سراي عصر خود بود. بر اين داوري، چهار شاهد صادق مي آوريم ؛ يكي محمد تقي بهار و ديگري دكتر پرويز ناتل خانلري و سه ديگر، ايرج ميرزا و چهارم قطعه ها ي خود اين شاعر بزرگ قطعه سرا.
    اول – محمد تقي بهار (ملك الشعراء) كه بي گمان بزرگترين شاعر سنتي ايران در يكصد ساله ي اخير است، در 1309 يعني در سن كمال و اوج شهرت خود، در پاسخ شاعر معاصر صادق سرمد درباره ي ايجاد سبكي نو در شعر فارسي، طي مثنوي مستزادي در حق شاعران هم عصر خود از جمله افسر، ايرج ميرزا، عارف، عشقي، سيد اشرف گيلاني (گوينده ي نسيم شمال)، غلامرضا روحاني، پژمان بختياري، شهريار و صادق سرمد، به داوري مي نشيند و در حق افسر چنين داوري مي كند:
    شعر افسر محكم است و يك نواخت
    ليك غير از قطعه كمتر شعر ساخت
    زي سداسي نيز تاخت
    گرچه طرز قطعه سازي طرز نيست
    خاصه چون كم باشد، آن را ارز نيست
    مايه اش را ورز نيست
    قطعه ها ي افسر از روي يقين
    هست طرز قطعه ابن يمين
    ليك محدود است اين(9)
    مهمتر آنكه بهار، پس از مرگ افسر در 1319 در مجلس بزرگداشت او در حق افسر چنين اظهارنظر كرد: «به عقيده ي بنده، پس از ابن يمين، هيچ كس قطعه را در زبان فارسي به خوبي افسر نسرود.»(10) اين اظهارنظر از ناحيت ملك الشعراء بهار درباره ي افسر بويژه از اين جهت حائز اهميت است كه اين دو شخصيت ادبي، به جهاتي با يكديگر تقابل داشته اند. براي مثال، افسر با آنكه با ملك الشعراء بهار دوست بود و او را در شعر و ادب، استادي مسلم مي دانست، در باب محتواي يكي از اشعار بهار بر او خرده گرفت و با او به معارضه برخاست. بهار گفته بود:
    پافشاري و استقامت ميخ
    سزد ار عبرت بشرگردد
    بر سرش هرچه بيشتر كوبند
    پافشاريش بيشتر گردد
    افسر گفت:
    بس شگفت آيد از بهار مرا
    كه ستوده است پافشاري ميخ
    چون زدندش به سر، به خاك نشست
    پس كجا بود پايداري ميخ؟
    پست گردد، ستم پذير شود
    ناستوده است بردباري ميخ
    ملك الشعراي بهار از اين جهت كه افسر خود به تعبير بهار، اهل مقاومت سياسي نبود و با رضاشاه پهلوي كنار آمده بود، خطاب به او گفت:
    افسرا! قطعه ي تو را خواندم
    كه ز ميخ رهي، دژم گشتي
    از كي، اي خواجه، با «ابات الضيم»
    هم ترازو و هم قدم گشتي
    تو نبودي كه چون دگر ياران 
    با رضا، يار و هم قسم گشتي؟
    تو خود از ميخ كمتري زيرا
    زير پتك حريف خم گشتي
    دوم- دكتر پرويز ناتل خانلري (1369-1292) طي مصاحبه اي كه دكتر صدرالدين الهي در 1346 در باب اهميت ادبي ملك الشعراء بهار با او داشته است، افسر را يك شاعر جدي هم سطح بهار معرفي كرده و گفته است: «وجه امتياز او [بهار] از شاعران همانند و هم عصرش در همين پويندگي در علوم ادبي است و جراتش در اينكه مضامين شعري خود را به لباس ها يي عرضه كند كه در سنت شعر اصلابراي آن چنين اجازه صادر نشده است… نزديك ترين كساني كه با بهار در اين راه شانه به شانه ساييده اند، افسر و اديب الممالك فراهاني هستند. ولي هيچ كدام از اينها آن ضرب و جوهر شعر بهار را براي عرضه موضوع تازه در زبان ادبي قديم ندارند.»(11) اين اظهارنظر دكتر خانلري نيز حائز اهميت است. چون در 1346، درست بيست و هفت سال از مرگ افسر گذشته بود و خانلري نيز در اوج حرمت و عزت بود. بنا بر اين هيچ شائبه ريا در اين اظهارنظر نمي رود. برعكس، مسلم است كه خانلري، بعد از بهار، افسر و اديب الممالك را مهم ترين شاعران اواخر قاجار و اوايل پهلوي مي دانسته است.
    سوم – ايرج ميرزا در غزل معروف خود به مطلع «طرب افسرده كند دل، چون ز حد درگذرد» به نام شاهزاده افسر به عنوان نقاد شعر خويش چنين اشاره مي كند:
    روح پيدا كند و با تو به گفتار آيد
    اگر اين شعر من، از محضر «افسر» گذرد
    ايرج ميرزا، باز در عارف نامه مي گويد:
    بگو شهزاده ها شم ميرزا را
    نمي پرسي چرا احوال ما را
    وكالت گر دهد تغيير حالت
    عجب چيز بدي باشد وكالت(12)
    چهارم- شاهد برتر بر ارزش و اعتبار ادبي افسر همانا آثار خود اوست و در مقام استشهاد، اينك نمونه اي از اشعار افسر را نقل مي كنم:
    الف. قطعه
    آنچه در زندگي ضروري نيست
    دل به راهش اگر نبازي، به
    خويشتن را به هيچ عادت و خوي
    به هوس مبتلانسازي، به
    پيش عادات، سرفكنده مباش
    در همه حال، سرفرازي، به
    آن عبادت كه خيزد از عادت
    گر به تركش همي بنازي، به
    چون كه هر عادتي، نياز آرد
    از همه چيز، بي نيازي، به
    ب. غزل
    اين كاخ كه مي باشد گاه از تووگاه از من
    جاويد نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من
    گردون چو نمي گردد بر كام كسي هرگز
    گيرم كه تواند بود مهر از تو و ماه از من
    گر هيچ نبازي باز چون هيچ نخواهي برد
    رنجي ز چه زين شطرنج فرزين ز تو شاه از من
    كبكي به هزاري گفت پيوسته بهاري نيست
    اين ناله و افغان چيست گل از تو گياه از من
    با خويش درافتاديم تا ملك ز كف داديم
    از جنگ كسان شاديم داد از تو و آه از من
    نه تاج كياني ماند نه افسر ساساني
    افسر! ز چه نالاني؟ تاج از تو، كلاه از من
    -7 دوستي ها و دشمني ها 
    مسلم است كه هر چهره سياسي يا فرهنگي در زمان حيات خود و ميان معاصران و رقباي خود دوست و دشمن فراوان دارد. افسر نيز از اين قاعده، مستثني نيست و دوستان و دشمناني داشته است. ما در اينجا فقط از باب نمونه به اظهارات دو تن از معاصران او اكتفا مي كنيم:
    الف. ميرزاده عشقي، غزل معروفي دارد كه در آن بسياري از رجال عصر خود از جمله عين الدوله، فهيم الملك، فرمانفرما، نصرت الدوله، ملك الشعراي بهار و افسر را هجو كرده است. وي در آن غزل درباره ي افسر گفته است:
    ز رشوه خواري شيخ الخبيث افسر دون
    به باد رفت وطن، مملكت زوالي شد
    ب. دكتر قاسم غني طي نامه اي كه در تاريخ 25 اسفند 1330 شمسي به عبدالحسين دهقان نوشته است، گويد: «شاهزاده محمدهاشم ميرزا افسر، دله بود، حاكم مي تراشيد، رئيس نظميه و ماليه به ولايات مي فرستاد، رشو ه يي – كم – مي گرفت، چرچري مي كرد، وكيل دعاوي مي شد، حكم مي شد، چيزي مي برد. گاهي از بلديه، فلان خندق را ارزان مي خريد و امثال آن. اما خداوند رحمتش كند، نه راه سفارت روس مي دانست و نه سفارت انگليس. به قول كسي تقليد مي كرد، مي گفت: يك وقت در جلسه رسمي مجلس، فلان وكيل به وزيري يا وكيلي تاخت و از جمله گفت: «سياست استعمار، فلان دولت را تقويت كرده، دول استعماري چنين مي طلبيدند و او عامل شد.»بغته شاهزاده افسر از جلسه خارج شد و در اتاق جلو افتاد، مثل آنكه غش كند و با آن لهجه سبزواري كه ما هم با اشكال مي فهميديم و در همان حال غشوه مي گفت: «چكر كنم؟ نمتنم. مو، نمتنم. همي كلمه استعمار مور اتش مزنه. آخ، آخ. پير سوخته ها استعمار منن.» (يعني: چه كار كنم؟ نمي توانم. من نمي توانم. همين كلمه ي استعمار مرا آتش مي زند. آخ. پدرسوخته ها استعمار مي كنند.)
    تصديق دارم كه يك مقدار هم تئاترهاي افسري بود و تظاهر و خودنمايي به وطن دوستي به حد افراط و غشوه مصنوعي. اما بعد از همه ي اينها، يك نفر نمي تواند بگويد افسر عامل سياست خارجي بود، يا در همان روز، مدعيانش نمي توانستند بگويند. مي گفتند دله است. تازه، دله گي بعد از عمري اين بود كه وقتي مرد، دويست هزار تومان ثروت او تخمين شد. يعني املاكي در جوين كه بيشتر آن را آباد كرده بود، ديگر مستغلات كمي در مشهد كه به اجاره مي داد.»(13)
    افسر در اين يادداشت ها ي غني آماج نيش زبان ها يا تهمت ها يي است كه با آگاهي ها ي مندرج در ديگر منابع، همخواني ندارد و از آن جمله آنچه درباره روابط افسر و تيمورتاش بر قلم غني رفته است، به اصطلاح علماي علم الحديث «خبر واحد» است و اگر مطابق با واقع باشد، تنها سندي است كه از اين راز مگو پرده برداشته و از جهت انسان شناختي و فرهنگي روزنه اي ديگر به تاريخ ايران در اواخر قاجار مي گشايد.
     به هر روي در حق شاهزاده افسر به جز اين موضوع سر به مهر و نيز تهمت دزديدن كتاب ها ي تيمورتاش پس از مرگ او كه دكتر غني در جلد يازدهم يادداشت ها يش به آن اشاره مي كند، بسيار سخنان ديگر نيز به شايستگي و تمجيد و تاييد وي بر قلم ديگران رفته است. از جمله عبدالرحمان پارسا تويسركاني در مقدمه ي چاپ نخست ديوان افسر نوشته است: «افسر مردي سخن گوي و سخن شناس، با تجربه و نيك خواه و درست كردار بود و از دست رفتن وي براي كشور ما كه نيازمند به وجود اين قبيل اشخاص است، ضايعه ي تاسف آوري به شمار مي رود.»(14)
    اما فصل الخطاب اين مقال، سخنان ملك الشعراي بهار است كه در سخنراني خود گفته است:
    فوت افسر يكي از ضايعات بزرگ و باعث تالم همه دوستان مخصوصا فضلاو دانشمندان است… مرحوم افسر ساليان دراز به اين كشور و اين مردم خدمت كرد. خدمات ايشان هم در هر رشته اي كه بوده، با درستي و خوبي همه وش بوده است.(15)
    پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود مي باشد.

        
                                            نويسنده: پروفسور سيد حسن امين – استاد پيشين كرسي حقوق دانشگاه گلاسگو كاليدونيا، انگلستان

                                                                                                           منبع : روزنامه ی رسالت 14/5/88