سلجوقیان

تاریخ حکومت سلجوقیان از سال 416 تا 572 شمسی ( 429 تا 590 قمری ) ( 1038 تا 1194 میلادی) – مدت حکومت 156 سال – مراکز حکومت : نیشابور ، همدان ، اصفهان.

سلاجقه نیز همانند غزنویان طایفه ای از ترکمانان غز بودند که تا قبل از ریاست فردی به نام سلجوق بر این طایفه ، نام و نشان بخصوصی نداشتند و این سلسله نام خود را از همین شخص که پدر بزرگ بنیانگذار سلسله (طغرل ابن میکائیل ابن سلجوق) به شمار می آمده گرفته است .

دولت سلجوقیان یکی از پهناورترین دولتها از بدو اسلام تا زمان تاسیس آن سلسله بود یا به زبانی دیگر از بدو اسلام تا تاریختاسیس این سلسله دولتی به عظمت و پهناوری دولت سلجوقیان تشکیل نشده بود.

مقتدرترین و مشهورترین پادشاه سلسله سلجوقی سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی بوده که در زمان وی ، تصرفات سلجوقیان از شرق تا نزدیکی چین و از غرب تا دریای مدیترانه گسترش یافت .

مشهورترین وزیر دربار سلجوقی ، خواجه نظام الملک از دهقان زادگان ولایت بیهق ( سبزوار) بوده که پیشرفت های سلطان جلال الدین ملکشاه در اداره امور کشور مدیون این سیاستمدار معروف بوده است . براساس گفته تواریخ ،خواجه نظام الملک لایق ترین سیاستمدار و مدیری بوده است که بعد از اسلام در آسیا به ظهور رسیده و حامی علم و مشوق دانش و فضیلت بوده است . وی در بغداد و چند شهر مهم دیگر از جمله نیشابور دانشگاههایی تاسیس کرد که آنها را نظامیه می خواندند . کتاب سیاست نامه از آثار مهم اوست . حکیم عمر خیام نیشابوری ( ریاضی دان و شاعر معروف ایرانی ) در زمان خواجه نظام الملک مامور اصلاح تقویم نجومی شد و تاریخ جلالی را به نام جلال الدین ملکشاه سلجوقی تالیف کرد .

خواجه نظام الملک در راه سفر به بغداد در نزدیکی ولایت صحنه کرمانشاه به قتل رسید که چگونگی این قتل در قسمت چگونگی انقراض سلسله سلجوقیان آمده است .

ظهور فرقه اسماعیلیه و قیام حسن صباح در دوره سلجوقیان :

در خصوص ظهور فرقه اسماعیلیه باید چنین گفت : حضرت امام جعفر صادق امام ششم شیعه دو پسر داشت به نامهای اسماعیل و موسی کاظم . اولی در زمان حیات پدر درگذشت و امام صادق فرزند دوم خود را جانشین خود کرد ولی گروهی امامت فرزند دوم را نپذیرفته و معتقد شدند که امامت به اسماعیل امام هفتم ختم می شود . رهبر این گروه در سال 882 میلادی یک نفر چشم پزشک ایرانی مقیم اهواز بود که عبداله میمون القداح نام داشت . عقیده آنها ترکیبی از عقاید فلسفی و مذهبی ایرانیان باستانی و سامیها و افلاطونی جدید و حکمت فیثاغورث بود و عدد هفت در مذهب آنها اهمیت مرموز و عظیم داشت مانند هفت روز هفته ، هفت پیغمبر و هفت امام جانشین هر یک از ایشان ، هفت روز خلقت جهان ، افلاک هفتگانه ، طبقات هفتگانه زمین ، هفت دریای زمین ، هفت آیه فاتحه الکتاب قرآن و امثال آنها . ابومحمد عبداله (نوه میمون ) در سال 909 میلادی تا 1171 شمال آفریقا و بعد مصر را متصرف شد و سلسله فاطمی را در مصر پایه گذاری کرد . حسن صباح ، معاصر ملکشاه سلجوقی ، متولد قم و دشمن خواجه نظام الملک بود و معروف است که در کودکی وی و خیام و نظام الملک در نیشابور در یک مکتب درس می خوانده اند.حسن صباح سفری به مصر نزد فاطمیان رفته و به مذهب اسماعیلی گروید و به ایران برگشته بنای تبلیغ گذاشت و پیروان بسیاری پیدا کرد و نظامات و سلسله مراتبی در فرقه ی خود ایجاد نمود که خود در راس آن قرار داشت و سلسله مراتب مزبور عبارت بودند از : شیخ الجبل (رئیس محلی فرقه در هر منطقه) و مبلغین و رفقا و بعد فدائیان که به امر وی مامور کشتن رجال و زمامداران و دشمنان می شدند .

حسن صباح قلعه الموت را در سلسله جبال البرز (مابین قزوین و رشت ، نزدیک رودبار ) مستحکم کرد و خود در آنجا جای گرفت و با دولت سلجوقی به مبارزه برخاست و سایر قلاع وی در نقاط مختلف ایران نیز برقرار شد و پیروان او تا سالها بعد بر کوههای شمالی ایران و بر قلاع اسماعیلی نزدیک اصفهان و قهستان و طبس و تون (فردوس) و یزد و قاین و زوزن و غور و خوست تسلط داشتند و دامنه نفوذ آنها تا سوریه و شام و آسیای صغیر و تا خاور اروپا توسعه یافته ، دولتها و مردم از آنها وحشت داشتند و با صلیبیون تماس حاصل نمودند .

 

 چگونگی تاسیس و انقراض سلسله سلجوقیان :

چگونگی تاسیس سلسله سلجوقیان :

سلاجقه طایفه ای بودند از ترکمانان غز و خزر که در ایام شوکت امرای سامانی در دشتهای بحیره خوارزم (آرال ) و سواحل شرقی دریای آبسکون (دریای خزر) و دره های علیای سیحون و جیحون سکونت داشتند و مساکن ایشان بین بلاد اسلامی ماوراءالهنر و مساکن ترکان شرقی قرلق و غزان غیرمسلمان فاصله بود و سلاجقه که پیش از ریاست یافتن سلجوق نامی بخصوصی نداشتند به علت قبول اسلام و مجاورت با ممالک سامانی ، گاهی در کشمکشهای بین این امرا و خانیان توران به سامانیان کمک می کردند و سامانیان به نمین سبب مانع رفت و آمد آنها به بلاد خود نمی شدند چنانکه یکی از روسای آنها که سلجوق ابن دقاق نام داشت در اواخر دوره ی سامانی ، قبیله ی خود را برداشته و به شهر جند از ولایات کنار سیحون در دره ی علیای این رود آورد و در آنجا مقیم شد. بعد از مرگ سلجوق ، پسرش میکاءیل با ترکمانان قبیله ی پدری با کفار مجاور جند به جهاد پرداخت ولی در این مجاهدت به قتل رسید و از او سه پسر به نامهای یبغو ، جبغو و جغری طغرل باقی ماند . این سه پسر پس از مرگ پدر ، قبیله ی خود را که از زمان سلجوق به سلاجقه معروف شده بودند از ناحیه ی جند کوچ داده و عازم حدود بخارا ( پایتخت سامانیان ) شدند و در بیست فرسنگی آن شهر اقامت گزیدند اما سامانیان که از همسایگی طایفه ای با این قدرت و کثرت عدد وحشت داشتند به زودی آنها را از آنجا راندند و سلاجقه به پناه بغراخان افراسیابی به توران رفتند . بغراخان از راه احتیاط بزرگترین پسر میکائیل یعنی طغرل را محبوس ساخت اما جغری به نجات برادر توفیق یافت و این بار سه پسر میکائیل ، سلاجقه را از توران به قریه ی نور از قرای نزدیک بخارا آوردند و این هم زمان با ایامی بود که ایلک خان افراسیابی بر پایتخت سامانیان دست یافت و آن سلسله را برانداخت . سلاجقه پس از اقامت در قریه ی نور ، به زودی صاحب شوکت و اعتباری قابل اعتنا شدند و به تدریج تعداد و اهمیت آنها تا آنجا بالا گرفت که با وجود اقتدار سلطان عظیم الشانی نظیر محمود غزنوی ، این طایفه دائما ارتباطات او را با خانیان ترکستان مورد تهدید قرار می دادند و راه سفرای او را که بین ایران و توران رفت و آمد داشتند می زدند . در حدود سال 416 قمری ، فتنه ترکمانان سلجوقی در ماوراءالنهر آشوب بر انگیز شد مخصوصا گروهی که ریاستشان با ارسلان ابن سلجوق ( برادر میکائیل ) بود و در ریگزار مجاور بخارا اقامت داشتند سر به فساد برداشتند که سلطان محمود غزنوی بعدها ارسلان را گرفت و به بلاد هند به زندان فرستاد و جمعی از طایفه ی او را نیز کشت ولی عده زیادی از آنها به خراسان گریختند و به قتل و غارت پرداختند و چون لشکریان غزنوی به تعقیب آنها آمدند به اصفهان رو آوردند و گروهی نیز به آذربایجان رفتند و با این حال جمع زیادی از سلاجقه مخصوصا اصحاب پسران میکائیل در خراسان ماندند . لشکرکشی های سلطان محمود غزنوی نتوانست سلاجقه را از آشیانه های مستحکمی که این قوم در اطراف جبل بلخان ( بین کوهستان های شمال خراسان و ساحل شرقی دریای خزر ) داشتند ، ریشه کن نماید و از همین پناهگاهها بود که سلجوقیان در تمام مدت سلطنت سلطان محمود ، به بلاد خراسان و جوزجانان و طخارستان دست اندازی می کردند . در سال 429 قمری ، سلطان محمود پس از مراجعت از سفر هند ،به حاجب بزرگ خود یعنی سباشی ( که از مدتی قبل مامور خراسان کرده بود ) دستور داد تا برای سرکوبی سلجوقیان با طغرل و داود ( پسران میکائیل ) بجنگد . سباشی که مردی مماطله کار بود و ظاهرا با سلاجقه دست یکی داشت در بین مرو و سرخس با ترکمانان روبرو شد ولی قبل از اینکه نتیجه جنگ قطعی شود شبانه اموال خود را برداشت و گریخت و اغلب لشکریان او نیز در هنگام صبح همین راه را پیش گرفتند و در نتیجه دامد و طغرل به سهولت بر قسمت اعظم خراسان دست یافتند و بدون جنگ ، نیشابور را از دست ابوسهل حمدوی که از ری به این ناحیه رانده شده بود گرفتند و طغرل در آنجا در شوال 429 قمری بر تخت مسعود غزنوی نشست و خود را سلطان خواند . کسی که بیش از همه در پیشرفت کار ترکمانان سلجوقی تلاش نمود مردی بود از روسای نیشابور ملقب به سالار پوژگان به نام ابوالقاسم علی ابن عبداله جوینی که از صاحبدیوان خراسان (ابوالفضل سوری ابن المعتز ) و بیدادهای او و سایر عمال غزنویان به ستوه آمده بود و محرمانه با سلاجقه ساخته بود . طغرل پس از ورود به نیشابور ، ابوالقاسم جوینی را به خدمت خود گرفت و بعدها یعنی در سال 436 قمری او را به وزارت خود گماشت .

چگونگی انقراض سلسله سلجوقیان :

همانطور که تاسیس سلسله سلجوقیان در سایه وحدت فرزندان سلجوق میسر و ممکن گردید متقابلا علت اصلی انقراض این سلسله نیز عدم وحدت شاهزادگان سلجوقی پس از مرگ سلطان جلال الدین ملکشاه و درگیری بر سر جانشینی وی شناخته می شود از طرفی دیگر همانطور که وزارت فرد لایقی به نام خواجه نظام الملک باعث گسترش و عظمت سلسله سلجوقی گردید ، می توان یکی از علل عمده تجزیه و شروع به فروپاشی این سلسله را ، واگذاری قسمت عظیمی از امور مملکتی به پسران خواجه ، که متاسفانه از جاده انصاف و اعتدال منحرف می شدند ، ریشه یابی کرد که تاریخ در این باره چنین می گوید : در اواخر سلطنت ملکشاه ، چون خواجه نظام الملک پیر شده بود و قسمت عمده ی کارهای کشوری توسط پسران متعدد و کسان و بستگان او اداره می شد و آنها هم به علت نفوذ فوق العاده خواجه و سوابق طولانی خدمت او در دستگاه سلاجقه غالبا از جاده انصاف و اعتدال منحرف می شدند و در کارها به استبداد و تحکم عمل می نمودند ، ملکشاه از نظام الملک و پسران و کسان او رنجش حاصل کرد و جماعتی از وزرای زیردست و عمال مهم دیوانی نیز که وجود خواجه و نفوذ او و پسرانش را مانع ترقی خود می پنداشتند آتش نقار بین شاه و وزیر را دامن می زدند و پیوسته در شکست کار خاندان نظام الملک می کوشیدند .         از وزرای دستگاه ملکشاه ، کسانی که بیش از همه در استیصال و براندازی نظام الملک سعی داشتند سه تن بودند : تاج الملک که وزارت ترکان خاتون (همسر ملکشاه ) و ریاست دیوان طغرا و انشای سلطانی را بر عهده داشت – مجدالملک ابوالفضل اسعدابن محمد قمی رئیس دیوان استیفا و سدید الملک ابوالمعالی مفضل ابن عبدالرزاق رئیس دیوان عرض لشکر . از این سه تن گذشته ، ترکان خاتون هم که جانشینی سلطان را برای پسر خردسال خود (محمود) می خواست و نظام الملک با آن مخالفت داشت با این مخالفین همدست بود و می کوشید که تاج الملک شیرازی به مقام نظام الملک منصوب شود و به این ترتیب پسرش به سلطنت برسد. اما ملکشاه با وجود میل قلبی به کوتاه کردن دست خواجه و پسران و کسان او از کارها ، بنا به مصلحت ملک و بیم از ایجاد اغتشاش ، علنا نمی توانست به این کار اقدام کند بخصوص که جماعتی از لشکریان جدا از خواجه و فرزندان او حمایت می کردند و طایفه ای از ایشان که غلاملان نظامیه خوانده می شدند ، مستعد آن بودند که با اندک معامله ی سوئی که نسبت به مخدومین ایشان روا داشته شود سر به شورش و طغیان بردارند . در سال آخر سلطنت ملکشاه مابین شحنه ی مرو که از خواص بندگان سلطان بود و شمس الملک عثمان ( یکی از پسران خواجه ) نزاع شد و سلطان بر اثر شکایت شحنه ی مرو به خواجه پیغام داد که :(( اگر در ملک شریک منی آن حکم دیگر است و اگر تابع منی چرا حد خویش نگاه نمی داری و فرزندان و اتباع خویش را تادیب نمی کنی که بر جهان مسلط شده اند تا حدی که حرمت بندگان ما نگاه نمی دارند اگر می خواهی بفرمایم که دوات از پیش تو بگیرند .)) خواجه از این پیغام رنجید و گفت : ((به سلطان بگوئید که تو نمی دانی که من در ملک شریک توام و تو به این مرتبه به تدبیر من رسیده ای و بر یاد نداری که چگونه از برای تو شهرها بگشادم و اقطار ممالک شرق و غرب را مسخر گردانیدم . دولت آن تاج بر این دوات بسته است . هر گاه این دوات را برداری آن تاج بردارند )). ملکشاه بیش از پیش از این جواب خواجه که الحق سخت درشت بود رنجید به خصوص که پیغام رسانندگان نیز آنچه می توانستند آب را گل آلود کردنند لیکن با تمام این احوال باز سلطان به عزل خواجه اقدام نکرد و ظاهرا در پی فرصتی بهتر بود تا به شکلی دیگر به دفع او قیام کند . ملکشاه در همین تاریخ از اصفهان به سمت بغداد حرکت کرد و نظام الملک نیز در رکاب بود . در حدود صحنه ی کرمانشاه ، جوانی در لباس صوفیان برای تقدیم عرض حالی پیش خواجه آمد و خواجه را در دهم رمضان 485 قمری ، کارد زد و نظام الملک از آن زخم مرد و چنین شهرت یافت که قاتل از فدائیان اسماعیلی بوده و به اغوای تاج الملک به قتل خواجه اقدام نموده است . غلامان نظامیه و طرفداران خواجه قتل او را به تحریک تاج الملک شیرازی و رضای باطنی سلطان دانستند و کینه ی این وزیر و سلطان را در دل گرفتند و مصمم شدند که در موقع مناسب انتقام این حرکت را از ایشان بگیرتد . نفوذ نظام الملک در دستگاه سلاجقه با قتل او از میان نرفت و فرزندان متعدد او در ایام اولاد ملکشاه و سلاطین دیگر سلجوقی ، مکرر به وزارت و مشاغل عمده ی دیوانی رسیدند و این حال تا آخر عهد سلجوقیان برقرار بود . بعد از قتل خواجه نظام الملک ، ملکشاه از کرمانشاه به بغداد آمد و در 24 رمضان سال 485 به آنجا رسید و تاج الملک را بجای خواجه سمت وزارت داد و کمی بعد یعنی در نیمه ی شوال همان سال ، او را به وضعی که کسی ندانست مسموم کردند و ظاهرا این کار به دست غلامان نظامیه و طرفداران خواجه که سلطان را در قتل مخدوم خود سهیم می دانستند انجام یافته و چون ملکشاه مرد ، مردم چندان از مرگ او متاثر نشدند و مرگ او را پس از قتل خواجه نظام الملک چندان مهم نشمردند. بعد از مرگ ملکشاه ، ترکان خاتون و تاج الملک ، وفات سلطان را پنهان کردند و محرمانه از امرای اطراف برای محمود پسر خردسال ملکشاه که قریب چهار سال سن داشت برای سلطنت عهد و پیمان گرفتند و تاج الملک به وزارت محمود انتخاب شد و امیر اُنر از امرای ملکشاهی به سپهسالاری لشکر او . در این زمان پسر ارشد ملکشاه (برکیارق ) که مادرش زبیده خاتون (دختر یاقوتی ابن جغری بیک ) بود ، در اصفهان اقامت داشت و ترکان خاتون می دانست که با وجود او سلطنت پسرش صورت نخواهد گرفت بنابراین دستور داد که برکیارق را در اصفهان در زندان انداختند . غلامان نظامیه در اصفهان از خبر نصب محمود به سلطنت و انتخاب تاج الملک به وزارت به شورش آمدند و برکیارق را از زندان بیرون آوردند و به سلطنت انتخاب نمودند و به همراهی او پیش رئیس شهر ری ، ابومسلم سروشیاری (داماد خواجه نظام الملک ) رفتند . ترکان خاتون و تاج الملک و محمود به اصفهان آمدند و پس از تسخیر اصفهان و تدارک سپاهی به جنگ برکیارق عازم شدند . جنگ بین دو اردو در اواخر ذی الحجه سال 485 قمری در نزدیکی بروجرد اتفاق افتاد و پیروزی نصیب برکیارق شد و ترکان خاتون به اصفهان گریخت و برکیارق در تعقیب او به محاصره اصفهان پرداخت . تاج الملک در هنگام جنگ بروجرد گریخت ولی دستگیر شد و او را پیش برکیارق که مشغول محاصره اصفهان بود آوردند . برکیارق در ابتدا می خواست که با گرفتن 200000 دینار ، وزارت خود را به او واگذار نماید اما نظامیه که دشمن تاج الملک بودند و نمی خواستند که وزارت از خاندان نظام الملک بیرون رود شورش کردند و به سلطان فهماندند که جز به قیمت سر تاج الملک ، دست از عصیان بر نخواهند داشت و سرانجام در 12 محرم سال 486 بر سر تاج الملک ریختند و او را که در این تاریخ بیش از 47 سال نداشت پاره پاره کردند .برکیارق به سهولت بر اصفهان دست یافت و مخالفان خود را به کلی مغلوب ساخت و رسما به جای پدر نشست و وزارت خود را به یکی از پسران خواجه یعنی عزالملک حسین که در آن تاریخ در اصفهان بود سپرد .برکیارق درسال 498 در حالیکه 25 سال بیشتر نداشت به مرض سل درگذشت و در مدت 12 ساله ی حکومت خود ، گرفتار مدعیان عدیده ی حکومت بود .پس از برکیارق ، یکی دیگر از پسران ملکشاه به نام غیاث الدین ابوشجاع محمد که از زنی دیگر بود به حکومت رسید و پس از وی نیز برادرش معزالدین ابوالحارث احمد سنجر به حکومت رسید .

گر چه سلطان سنجر کوشید تا حکومت سلجوقی را بار دیگر قوی و متحد سازد اما موفق نشد . علت عدم موفقیت سلطان سنجر در حفظ قدرت سلجوقیان ، پیدایش حکومت های جدید و نیرومند در شمال شرقی ایران بود .به همین دلیل سلطان سنجر پایتخت خود را شهر مرو در شمال خراسان قرار داد تا به مرزهای شمال شرقی ایران نزدیک باشد .یکی از مهمترین دشمنان سلجوقیان ، خوارزمشاهیان بودند . آنها ابتدا از زیر دستان سلجوقیان بودند اما هنگامی که سلاجقه را ضعیف و گرفتار دشمنان بسیار دیدند ، اعلام استقلال نموده و بتدریج خراسان را به تصرف خود درآوردند . با تصرف کامل خراسان بوسیله ی خوارزمشاهیان ، بقیه ی قلمرو سلجوقیان نیز بوسیله ی شاهزادگان سلجوقی تجزیه و تقسیم شد و بجای آن ، حکومت های محلی بوجود آمدند .

طغرل اول و الب ارسلان و ملکشاه و برکیارق و محمد و سنجر را که در زمان آنها ، جمیع ممالک سلجوقی از کاشغر تا انطاکیه تحت یک امر بوده سلاجقه ی بزرگ و فرزندان و فرزندزادگان محمد را که در ری و همدان و کردستان سلطنت می کرده اند سلاجقه ی عراق می خواندند . سلاجقه ی کرمان (433-583 قمری) را در سال 583 ترکمانان غز و سلاجقه ی شام (487- 511 قمری) را هم اتابکان شام و الجزیره ، قبل از انقراض سلاجقه عراق از میان برداشتند ولی سلسله سلاجقه روم (470- 700 ) تا حدود اوایل قرن هشتم قمری دوام داشت تا آنکه آن را نیز ، ترکان عثمانی به کلی منقرض ساختند.

درباره منابع